به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
از روزی که خداوند توفیق داد تـا بـه کـودکان دارای اختلال اتیسم خدمـت کـنـم ، دنیا را به گونه ای دیگر دیدم ، به معنای زنده بودن جور دیگر فکر کردم ، شاید نهایت وازه ای که از لبانم می چکد همان بوسه ای باشد که به اندیشه ی کودکانی میزنم که به دنیای ما پشت کرده اند!،در تنهایی ود مانده اند و عاشقانه های سپیده دمان انسانهای عادی را جور دیگری می سرایند .
طفلکی ها از پشت پنجره ی چشمانشان گاهی عاشقانه می سرایند و برای زمزمه هایشان فقط ستارگان اشک میریزند،… و ما تماشاچیانی هستیم که پشت درهای بسته ی ذهن آن ها خیلی دیر آمده ایم ، خیلی دیر …
گاهی آنقدر دلم می سوزد که با اشک هایم ، گلپونه های تنهایی قلبم را نوازش می کنم ولی همواره فکر تنهایی این کودکان نمیگذارد تا بغض چشمانم را به خواب قصه بسپارم .
خدای مهربان شنیده ام آغوشت خیلی گرم است و میدانم که یک روز باید به آغوش تو بازگردم ، من گاهی فراموش میکنم روی زمین و این پایین ها چه کرده ام ، گاهی ندانستن که دنیا زیر چشمان تیزبین توست ، اکنون که قصه ی پر غصه ی این کودکان مظلوم ، تمام وجودم را گرفته ، دلم قرص است که در روز آمدنم مرا سخت در آغوش گرفته و می فشاری چون شنیده ام آغوشت خیلی گرم است …
سید ابراهیم اعلایی
مدیر عامل